معنی تش هاکن - جستجوی لغت در جدول جو
تش هاکن
آتش بیفروز
ادامه...
آتش بیفروز
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پش هاکن
۲بدرقه کن ۲در را ببند
ادامه...
۲بدرقه کن ۲در را ببند
فرهنگ گویش مازندرانی
پتی هاکن
فروکن، مچاله کن
ادامه...
فروکن، مچاله کن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هدائن
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
ادامه...
کتک، ضربه زدن با دست به طور ناگهانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هایتن
آتش گرفتن
ادامه...
آتش گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هاکردن
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
ادامه...
پس گردنی زدن، ضربت زدن، افروختن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
تش هادان
به عمد جایی را به آتش کشیدن
ادامه...
به عمد جایی را به آتش کشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تم هازن
ساکت شو، ساکت شدن
ادامه...
ساکت شو، ساکت شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چک هاکن
جدا کن، سوا کن
ادامه...
جدا کن، سوا کن
فرهنگ گویش مازندرانی
خرش هاکن
صرفه جویی کن، خورشت درست کن
ادامه...
صرفه جویی کن، خورشت درست کن
فرهنگ گویش مازندرانی
دکش هاکن
عوض کن جا به جا کن
ادامه...
عوض کن جا به جا کن
فرهنگ گویش مازندرانی
تش لاک
لاوک بزرگ، ظرف بزرگ
ادامه...
لاوک بزرگ، ظرف بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی